ساراسارا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

سارا کوچولوی مامان و بابا

آخرین روزهای 25 ماهگی

سلام عزیز جونی الانه که در آخرین روزهای اولین ماه از 3سالگی هستی خیلی به نظرم بزرگتر میای. مخصوصا از وقتی که دیگه پوشک نمی پوشی و به دستشوئی میری. عاشق لاک زدن ناخن هات هستی ، یکی از شالهای مامان رو سرت میکنی ، کیفت رو بر میداری و جلوی آینه بازی میکنی و خودت و مخصوصا لاک ناخن هات رو برانداز میکنی. هر کاری که ما میکنیم یا هر حرفی که میزنیم رو تقلید میکنی. تند تند سلام میکنی و قربون صدقه ما میری . تمام لغات رو بلدی و جملات کوتاه میگی . این هم چند تا از لغات و جملاتی که با مزه میگی : بیا بلغ  :  بغلم کن اخ هن  :  اخم کن ناچ      :  لاک عبق    : عقب وای...
24 شهريور 1392

اولین سفر مشهد

دل من گم شده است ٬ اگر پیدا شد ... بسپارید به امانات رضا (ع) و اگر از تپش افتاد دلم ٬ ببریدش به ملاقات  رضا (ع) ! از رضا (ع) خواسته ام  ضامن قلب سیاهم باشد ٬ همه گفتند : محال است ولی من ٬ دلخوشم به محالات رضا (ع) ...   چند روز پیش برای اولین بار با شما رفتیم مشهد البته با عمه بهی اینا. دوشنبه ١١شهریور ماه بود که ساعت ٥ بعدازظهر از تهران به سمت مشهد حرکت کردیم البته با همواپیما و اون هم با یک صندلی اختصاصی. توی سالن فرودگاه با بنیامین کلی بازی کردی و دویدی . بعد هم که رفتیم داخل هواپیما اولش همش میپرسیدی این چیه؟اون چیه؟ بعدش هم که خوابت برد و تا مشهد خوابیدی. ساعت ...
24 شهريور 1392

روز دختر مبارک

خداوند لبخند زد و دختر آفریده شد! لبخند زیبای خدا ، روزت مبارک سارای عزیزم امروز که مصادف شده با تولد حضرت معصومه (س) روز دختران هم هست عزیز دلم ، دختر گلم  ، سارای قشنگم :                                       روزت مبارک    روز دختر بر همه دختران گل مبارک ...
24 شهريور 1392

عکس های آتلیه

 یکشنبه ١٠شهریور ساعت ٧عصر وقت آتلیه داشتیم . سارا با اشتیاق آماده شد و سر ساعت رسیدیم آتلیه. دو سه تا عکس اول رو با حوصله با خاله عکاس همکاری کرد ، اما اواسط کار خسته شد و دیگه شروع کرد به بد قلقی ، چه عرقی از ما دو نفر در آورد. خلاصه اینکه تا ساعت ١٠ اونجا بودیم و اخر سر هم  ١١ تا عکس از بین اون همه عکس انتخاب کردیم و سفارش دادیم ، البته اینجا ٧ تا از اونها رو کذاشتم.                                                &nb...
19 شهريور 1392

نوروز 1392

         هر روزتون نوروز               نوروزتون پیروز   سال نو مبارک سارای عزیزم بله سارای عزیز نوروز امسال هم با همه حنب و جوشهای قبلش و شور و حالش امد و تمام شد و رفت. ما که امسال عید رو به خاطر شما تهران بودیم.اخه شما یه کم سرما خورده بودی و حالت خیلی مناسب سفر نبود.خلاصه عید رو تهران بودیم و مشغول دید و بازدید ، شما هم کلی عیدی گرفتی. و چقدر هم تهران در عید عالیست ، خلوت و تمیز . هوای پاک ، اسمان ابی و خیابانهای بدون ترافیک. خلاصه خودمون رو با پارک و رستوران و این ور و اون ور رفتن سرگرم کردیم تا روز ١٣. روز...
16 شهريور 1392

از1ماهگی تا پایان 9 ماهگی

سارا وقتی به دنیا اومد۳کیلو ۶۰۰ گرم وزن داشت و ۴۸ سانت قد.دو سه روز بعد از تولد به خاطر زردی بازم راهی بیمارستان شد و چند روزی زیر مهتابی خوابید بعدش هم که برگشت خونه روزها خوب میخوابید و شبها میزد زیر آواز و ما رو بی خواب می کرد خلاصه دو سه ماهی به همین وضعیت سپری شد تا اینکه اوایل ۴ماهگی دیگه شبها هم خوش اخلاق شد. اوایل ۵ ماهگی میتونست روی شکم برگرده اواسط ۵ ماهگی وقتی روی شکم برمی گشت و من یا مامانش پاهاش رو نگه میداشت به جلو حرکت میکرد و تا ۸ ماهگی سینه خیز میرفت . از ۸ ماهگی وی چهار دست و پا می ایستاد و به خوبی می تونست بنشینه تا اینکه بالاخره در اواخر۸ماهگی تونست روی ۴دست و پا راه بره و بدو بدو کنه الان هم...
10 شهريور 1392

اولین روزهای 3 سالگی

سارای عزیزم با ورود به سه سالگی کلی تغییر کردی ،خیلی استقلال طلب شدی ، دوست داری هر کاری رو خودت انجام بدی. خودت غذا بخوری ، لباسهات رو خودت انتخاب کنی، از پله ها خودت بالا و پائین بری و ... لغات و کلمات زیادی رو هم تلفظ میکنی و هر چه رو هم که نمیدونی با یکبار شنیدن یاد میگیری. پوشک هم که دیگه نمی پوشی و هر بار که لازم باشه خودت بدو بدو می ری به سمت دستشوئی  یا به قول خودت دشودی. توی پارک که هستی خیلی خوشحالی ، دوست داری با بچه های دیگه دوست بشی و بازی کنی از پله های سرسره( شرشربابازی ) خودت بدون کمک بالا میری . چند تا شعر دست و پا شکسته هم میخونی مثل این شعر: حسنی میای ببازی    &nb...
10 شهريور 1392

از بابا به سارا

سلام سارای قشنگم قبل از به دنیا اومدنت و حتی قبل از اینکه از وجودت خبر دار بشم همیشه توی افکار و تصوراتم خیلی بچه ام رو دوست داشتم. اما حالا که وجود قشنگت رو هر لحظه توی زندگیم احساس میکنم ، واقعا می فهمم که فرزند چقدر شیرین و عزیزه. حالا درک میکنم که داشتن بچه رنگ زندگی رو عوض میکنه و انگیزه مضاعف به آدم میده(البته بعد از همسر عزیزم) حالا ااونقدر دوست دارم که احساس میکنم زندگیم به تو بنده ، انگار تو نفسم هستی ،تمام هستیم هستی .          من و دل همنفسیم با نفس خیال تو                   &nb...
4 شهريور 1392

یک سال و ده ماهگی

بیست و دوم این ماه (یعنی ٣ روز پیش) یک ماه دیگه رو هم به سلامتی گذروندی و وارد بیست و دومین ماه زندگی قشنگت شدی . زیبا روی من ؛ 22 ماهگیت مبارک... این روزها شیرینتر از هر قند و عسلی برای ما.... همیشه همینجور شیرین و گوارا بمان برایمان... توی این روزهای بهاری دختر سرزنده و شاداب من رو به بالندگی پیش میره و هر روز به نظر بزرگتر از دیروز میشه. حس استقلال طلبی در تو هر روز و هر روز بیشتر میشه . کلمات و جملات جدیدت به شرح زیره : پتوت ---  پتو دوت ---  توت جیدوت ---  گردو ماشالا ---  ماشاء اله حزون ---  حلزون خووش ---  خرگوش مچول ---  شکلات (البته قبلا میگفت شوپولو) سیب خودم ---&...
4 شهريور 1392